تیکه
bestgirls

احساس است…
مزرعــــه که
نیست
هـــــی شخـــمش میـــــزنی لعنتــــــی…!
.

.
.
مانند
شیشه
شکستنـــــم آسان بـــود . . .
ولی
دیگـــر به مــن دست نزن
این
بار زخمی ات خواهم کرد

.
.
.
این اشتباه من بود که کار های تو رو با یه
“ش” اضافه می خوندم
تو به قلبم “عق ” زدی و من اونو “عشق” می دیدم
تو برای
دلم “ور” زدی و من اونو “شور” زدن دلت می دیدم
تو اراجیفت رو “عر” می زدی و من
همه اونها رو”شعر” می دیدم
تو ارزش یه “اه” رو هم نداشتی اما من تورو “شاه” می
دیدم !

.
.
.
تو سراپا ادعایی عزیزم …
انکار نکن !
عشقت را چشیدم
، طعم کشک میدهد !

.
.
.
صدا …
دوربین …
حرکت …
باز هم برایم
نقش بازی کن !

.
.
.
هنوز آنقدر ضعیف نشده ام
که خطرِ ریزشِ این
کـوه را جار بزنم
اما تــــو
حوالیِ من که می رسی احتیاط
کن

.
.
.
من اگر دختر نفرین شده ی اندوهم
یا که از نسل گلی هرزه
میان کوهم
تو هم آن آدمک چوبیه پیمان شکنی
که فقط لایق آتش
زدنی

.
.
.
وفا ! یعنی این که :
بعد از رفتنت
حتی نگذاشتم کسی
بفهمد مرا دور زدی !

.
.
.
نــَـمـَــکــ بَـــر زَخمــَم
نَپـــــــاش
یادَت باشَـــــــــــــــــــــــد
این نَـــمَـــــکـــ
هـــارا از سـَـــرِ سُـــفره ی دِلِ مَـــــن
بَــــرداشتی…

.
.
.
تمام شدن من پایان من نیست… آغاز بی لیاقتی
توست

.
.
.
خــودَم قَبـــول دارم کـــهنه شـــده ام
آنـــقدر
کــهنه…
کــه می شــوَد
رویِ گَرد و خـــاک تَنـــَم
یــادگــاری
نــوشت…
بنویس
و…
برو…..

.
.
.
تنهایى با ارزشه چون خالی از
انسانهاى بى ارزشه…
.

.
.
تقصیر تو نیست، مقصر معلم دستور زبان فارسی
بود:
به من نگفت که من با هر تویی ما نمیشود!

.
.
.
امروز به
“آنهایی” می اندیشم که روی
شانه هایم” گریه کردند
و نوبت “من” که شد “شانه ” خالی کردند
!!!

.
.
.
پستی در تو موج میزند
احساست را بریده اند

؟!
.
.
.
نمی دانــــم
شاید فکر میکنی که فقط خودت میدانـــی
بوی
گند کثافتت شهر را گرفته
حالا همه میدانند …

.
.
.
تو خوبی ، تو
ماهی ، یه دونه ای
آره…
فقط آدم هم بشی حــــلّــــــه . .

.
.
.
.
دیـــــــــــگر هیـچ چیــز مشتــــــــرکی بیــن مـا
نیــــست. . . . .
تنـــــها آسمــــــانمــان یـــــکـــیست . .

.
.
.
.
بگـــذار آغوشم بـــرای همیشه یخ بـــزند
نمی خواهم کـــسی
شـــال گردن اضافی اش را دور گـــردن احســـاسم بیاندازد . . . !

.

.

.

• هیچ وقت ، اگه تو رو با کس دیگه ببینم حسودی نمی کنم...!

آخه مامانم یادم داده اسباب بازی هامو بدم به بدبخت بیچاره ها!

 

.

.

.

 




برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ یک شنبه 18 خرداد 1393برچسب:, ساعت 14:34 توسط samira